(نبات)

هواپیما کمی خلوت شده بود نگاهی به ساعت محلی گوشیم کردم 1ساعت و نیم با ساعت مچیم اختلاف داشت .دلیل عجله مردم واسم مبهم بود. به کجا چنین شتابان شالی که دور گردنم بسته بودم روی سرم مرتب کردم دسنی به پیرهن پاییزه ام که با ارفاق میشد گفت تا اواسط رونه پامه کشیدم که مثلا چروکای حاصل از پرواز دوساعته باز بشه به طرف در خروخی حرکت کردم مهماندار با قیافه خسته و لبخند خیلی خسته تر و مصنوعی تر از لبای ژل خورده اش سفر خوشی رو به مسافرا یاداور میشداینکه ساعت 2صبح با اون رژلب مسخره و یونیفرم مسخره تر بخوام وایستدم سفر خوشی رو واسه مردم ارزو کنم هیچ وقت به شغلم ترجیح نمیدادم

هرچند که 5 سال قبل که داشتم برای ادامه تحصیل اینجا رو ترک میکردم هیچ وقت فکر نمیکردم یروز به عنوان ی تاجر طراح به ایران برگردم

از پله ها که پایین میومدم کمی سردم شد باد سرد اواخر اذر بدجوری لرز به تنم انداخت  شاید کاهش قند خونی که بخاطر دوروز غذا نخوردن هم به تنم افتده بود دلیل دیگه این لرز و احساس سرما بود

به سرعت سوار اتوبوس  ترانسفر فرودگاه شدم تا سریعتر به سالن برسم

بدجور تو احساساتم دنبال احساسی بودم  از اینکه بعد 5 سال دوری از زندان وطن بهم دست بده که هیچ حسی جز دل تنگی برا کاناپه تو دفترم و ماگ پر از چای هدیه یامور نبود

چشمم به غلطک چرخون چمدونا بود که مبدا چمدونم رد بشه به فکر سوال فیکرت و عثمان بودم اینکه بعد از 5 سال چ حسی از برگشت به ایران دارم چشمم به چمدوت مشکی بزرگم بود که نشون از اقامت چندماهمم میداد برش داشتم به طرف خروجی حرکت کردم

بعد 5 سال ایران برام هیچ حسی نداشت جز دلتنگی عزیزام

*****

ساعت 8 شبه ی دوش یک ربع میگیرم به سرعت مشغول حاضر شدن برا تولد نازلی هستم مطمنا که منو میکشه چون بیشتر از  3 بار زنگ زده و من جوابشو ندادم ی اورال مشکی میپوشم گردنبند مخصوصشو میندازم کفش قرمزام رو هم میپوشم سوییچ و کادو کیف دستیم به همراه پالتوم که رو مبل اماده بود برمیدارم بع سرعت از در میزنم بیرون

اینکه تو کوچه های رنگی رنگی بالات تو کافه های دنچ و خودمونیش یه قهوه بخورم و به توریستا نگاه کنم که سخت  مشغول عکس گرفتن هستن از بهترین تفریحاتمه که نمیتونم ازش بگذرم

ساعت نزدیک 9 که میرسم قیافه پکر نازلی نشونه تمام ناراحتیش هست

*****

به طرف کانکسی که برای تاکسی هست میرم به صدای 3تا پسر پشت سرم که پروازشون همزمان با پرواز من نشسته بود گوش میدادم از سفر خوب و خاطرهایی که از بار و کلوبهای ساحلی تایلند داشتن میگفتن.

درخواست تاکسی کردم که یه اقای که تو تویوتا کمری سبز رنگش نشسته بود اومد چمدونم رو برداشت و منم به دنبالش رفتم اسم هتل رو گفته بودم سرم رو رو پشتی  صندلی گذاشتم و چشمامو بستم چون به نظرم بیوبونای 5 سال پیش هیچ تغییری نکردن که بخوام وقتمو صرف دیدنشون کنم

راننده-خانوم از کدوم کشور اومدید خیلی وقته نبودید فضولی نباشه ها

_ترکیه 5سال

جوری جواب دادم که دیگه نخواد بحث رو ادامه بده اما مردک پر حرف تند و تند از نوه خاله اش که قاچاقی به ترکیه رفته بعد هم یونان تا به المان برسه اما تو یونان تیر میخوره و فوت میشه

از هزینه گزافی که سفارت برای فرستادن جنازه به ایران ازشون خواسته بوده حرف میزد


نودهشتیا|سایت98ia ساعت ,اینکه ,سرعت ,حرکت کردم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تازه های ادبی وسلامتی پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان شبروز فلزیاب | طلایاب | معدن یاب | دفینه | زیرخاکی | آثار باستانی تجارت و عرضه انواع فولاد های آلیاژی و صنعتی جامع ترین ترین اخبار و اطلاعات فناوری و رایانه شراره چاپ کارت پی وی سی PVC و مواد مصرفی کارت پرینتر